دفتر شعر : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

شخصی از دردش بگفت نزد طبیب

این دلم بیمار درد است جز حبیب/

این دلم را کن تو مرحم ای طبیب

از سیاهی از رهایی از رقیب/

شیشه قلبم از این دنیا شکست

همچو کشتی در کف دریا نشست/

آب چشمم چون بخشکید از غمم

روزگاری پر قضا آمد سرم/

بگفتش این طبیب مرد پراندیش

اگر خواهی دوا اندر بیندیش/

برو آن سوی این شهر و دیارت

رِسی در محفل امثال و یارت/

در آن محفل نمایش از کسی بیین

شوی شاد و جداشی از بد و بیین/

درر این شهر نام او دلقک گذارند

چنان خندی که دردت پا بزارند/

شخص بیچاره بگفتا ای طبیب

این همه غم دلقکی ریزد به جیب؟/

گوشه لب خندید واشکش را بریخت

سر به پایین داد تا رازش گریخت/

گفت آن دلقک منم در پیش تو

غصه گیرم از همه ماندم ز تو/

من که شادی بخش یک شهری شدم

پس چرا فارغ از این دنیا شدم/

دفتر شعر...
ما را در سایت دفتر شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaftaresher6 بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 18:02